^do you remember me?^

فردا عصر

ویو هه‌سو...

بعد از اینکه کارهای خونه رو با کلی خستگی تموم کردم، مستقیم رفتم زیر دوش. آب گرم مثل مرهم، خستگی رو از تنم گرفت. دلم نمی‌خواست از حموم بیام بیرون، ولی بالاخره بعد از چند دقیقه خودمو مجبور کردم.

یه حوله دور موهام پیچیدم و نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم که صدای در اومد.

دخترها.

هه سو : «سلام!»
کارن یه کد دامن مشکی با خط های سفید ریز پوشیده بود که خیلی بهش میدم
لیا هم یه لباس طرح دار شیری که زیریش چند درجه روشن تر بود و آستین بلندی داشت پوشیده بود و خیلی کیوت شده بود

کارن : «سلام!»

لیا: «هه‌سوووو! چرا هنوز حاضر نشدی؟ ساعتو دیدی؟!»
هه سو: «آروم باشین، الان حاضر می‌شم! بیاین تو!»

صداشون، هیجانشون، همه‌چی یه جور خوبی گرمم می‌کرد. مثل یه نسیم نرم توی بعدازظهر داغ.

رفتم سر کمد. تیشرت مشکی موردعلاقه‌مو برداشتم، یه شلوار بَگ هم‌رنگش هم پیدا کردم. جلوی آینه، برسی به موهام کشیدم و با یه کش ساده گوجه‌ای بستم‌شون.

از اتاق بیرون اومدم.

هه سو: «بریم؟»
سکوت.
نگاه‌هاشون سنگین بود.
هه سو: «چیه؟ چرا این‌قدر ساکتین؟ چیزی شده؟»
دیدگاه ها (۸)

^do you remember me^

^do you remember me^

^do you remember me?^

Do You Remember Me?

نفرین شیرین. پارت 1

^do you remember me?^

پآرت15. دلبرک شیرین آستآد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط